اگر تو واقعی بودی
ای رویای شاعرانه
ای نقش خیال
من به مقصد رسیده بودم اکنون
گاهی فکر میکنم
حقیقتهای گوناگونی وجود دارند
اما نه
فقط یک حقیقت وجود دارد
– انسانی دیگر –
آن جا هم زمان حاضرند
زندگیِ، مرگ و فرمانِ
دوست بدار چون خودت
فهمیدن کافی نیست
به سفر ادامه میدهم
در این نقطه از راه سخت ست گذر کردن
اما میگذرم سرانجام
از سر سنگهای تیز
از روی بوتههای خار
ناگهان در برابرم گلزاری و مردمانی نشسته
ساکت و آرام
از هر سو قصهگو
به تماشا میایستم
در خواب میبینم خواب میبینم
یا این که فقط صور خیال مینگارم
و خوشبختم اگر به زیبایی بپیوندم.