در ستايش لوپه د ِ وِگا
بر كنارههاى رود
شب را بنگريد كه در …
بر گردهى اسبانى سياه مىنشينند
كه نعلهايشان نيز سياه است.
لكههاى مركب و موم…
به خون سرخش غلتيد
بر زمين پاكش فرو افتاد،
بر زمين خودش: بر خاك …
ترانهيى كه نخواهم سرود
من هرگز
خفتهست روى لبانم.
ترانهيى
كه نخواهم سرود من …
از بندرگاه «الويرا»
برآنم كه عبورت را ببينم
تا به نامت بشناسم
و به …
پهنهى زيتونزار
همچون بادزنى
بسته مىشود و مىگشايد.
بر فراز زيتونزار
آسمانى فروريخته،
و …
بر شاخههاى درخت غار
دو كبوتر ِ تاريك ديدم،
يكى خورشيد بود
و آن …