ترانه‌ی ماه، ماه

ترانه‌ی ماه، ماه


براى كونجيتا گارسيالوركا

ماه به آهنگر خانه مى‌آيد
با پاچين ِ سنبل‌الطيب‌اش.
بچه در او خيره مانده
نگاهش مى‌كند، نگاهش مى‌كند.
در نسيمى كه مى‌وزد
ماه دست‌هايش را حركت مى‌دهد
و پستان‌هاى سفيد ِ سفت ِ فلزيش را
هوس انگيز و پاك، عريان مى‌كند.

– هىّ! برو! ماه، ماه، ماه!
كولى‌ها اگر سر رسند
از دل‌ات
انگشتر و سينه‌ريز مى‌سازند.

– بچه، بگذار برقصم.
تا سوارها بيايند
تو بر سندان خفته‌اى
چشم‌هاى كوچكت را بسته‌اى.

– هىّ! برو! ماه، ماه، ماه!
صداى پاى اسب مى‌آيد.

– راحتم بگذار.
سفيدى ِ آهارى‌ام را مچاله مى‌كنى.

طبل ِ جلگه را كوبان
سوار، نزديك مى‌شود.
و در آهنگرخانه‌ى خاموش
بچه، چشم‌هاى كوچكش را بسته.

كوليان – مفرغ و رؤيا –
از جانب زيتون زارها
پيش مى‌آيند
بر گرده‌ى اسب‌هاى خويش،
گردن‌ها بلند برافراخته
و نگاه‌ها همه خواب آلود.
چه خوش مى‌خواند از فراز درختش،
چه خوش مى‌خواند شبگير!
و بر آسمان، ماه مى‌گذرد؛
ماه، همراه كودكى
دستش در دست.

در آهنگرخانه، گرد بر گرد ِ سندان
كوليان به نوميدى گريانند.
و نسيم
كه بيدار است، هشيار است.
و نسيم
كه به هوشيارى بيدار است.

درباره‌ی احمد شاملو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.