پهناب گوادل كوير
از زيتونزاران و نارنجستانها مىگذرد.
رودبارهاى دوگانهى غرناطه
از برف به گندم فرود مىآيد.
دريغا عشق
كه شد و باز نيامد!
پهناب ِ گوادل كوير
ريشى لعلگونه دارد،
رودباران ِ غرناطه
يكى مىگريد
يكى خون مىفشاند.
دريغا عشق
كه برباد شد!
از براى زورقهاى بادبانى
سهويل را معبرى هست؛
بر آب غرناطه اما
تنها آه است
كه پارو مىكشد.
دريغا عشق
كه شد و باز نيامد!
گوادل كوير،
برج ِ بلند و
باد
در نارنجستانها.
خنيل و دارو
برجهاى كوچك و
مردهگانى
بر پهنهى آبگيرها.
دريغا عشق
كه بر باد شد!
كه خواهد گفت كه آب
مىبرد تالاب تشى از فريادها را؟
دريغا عشق
كه شد و باز نيامد!
بهار نارنج را و زيتون را
آندلس، به درياهايت ببر!
دريغا عشق
كه بر باد شد!