غزل بازار صبحگاهی

غزل بازار صبحگاهی


از بندرگاه «الويرا»
برآنم كه عبورت را ببينم
تا به نامت بشناسم
و به گريه بنشينم.

كدامين هلال ِ خاكستر ِ ساعت نُه
رخانت را چنين پريده‌رنگ كرده است؟
بذر ِ شعله ورت را
چه كسى از سر برف‌ها برمى‌چيند؟
كدام دشنه‌ى كوتاه ِ كاكتوس
بلور تو را به قتل مى‌رساند؟

از بندرگاه الويرا
عبور تو را مى‌بينم
تا نگاهت را بنوشم
و به گريه بنشينم.
در بازارگاه، چه گونه آوازى
به كيفر من سر مى‌دهى؟
چه قرنفل ِ هذيانى
بر تاپوهاى گندم!
چه دورم – آه – در كنار تو،
چه نزديك، هنگامى كه مى‌روى!

از بندرگاه الويرا
عبور تو را مى‌بينم
تا ران‌هايت را بى‌خبر به بركشم
و به گريه بنشينم.

درباره‌ی احمد شاملو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.