فرياد
در باد
سايهى سروى به جاى مىگذارد.
[بگذاريد در اين كشتزار
گريه كنم.]
در اين جهان همه چيزى در هم شكسته
به جز خاموشى هيچ باقى نمانده است.
[بگذاريد در اين كشتزار
گريه كنم.]
افق بىروشنايى را
جرقهها به دندان گزيده است.
در اين كشتزار گريه كنم.]