كفى آب بر صخره،
كفى آب
صافى شده از سكوت و
از مراقبهى پرندهگان…
تقديس
زير كبودهها، در نخستين ماه بهار
پرندهگان و جنگجويان
بر گذارى ِ آئين قداس …
روز ِ سبز
روز ِ سبز ِ سوزان،
شيبى دلپذير و بر آن
جاى جاى
زنگولهها و …
كافى نيست…
عفيف و بىپيرايه
اندك سخن بود
و آفرينش را تسبيح مىگفت.
اما چندان كه …
توده
تودهى كوچك
بىشمشير و بىگلوله مىجنگد
براى نان ِ همه
براى نور و براى …
انتظار
اينچنين، در چشم انتظارى،
شبها چندان دراز مىگذرد
كه ترانه ريشه افشان كرده درختوار …
گفتوگويى با گلى
– پنجهى مريم، رُسته در شكاف صخرهيى!
اين همه رنگ از كجا آوردهاى تا …
تعميد ديگر
كلمات بينوا
غرقهى اشك و خيس ِ مرارت
تعميد دوباره مىيابند.
پرندهگانى كه بالهاى …
زندهگى
زندهگى شوخى نيست
جدّى بگيرش
كارى كه فىالمثل يكى سنجاب مىكند
بىاين كه از …
از ما است اين ديار
اين ديار كه سر ِ ماديانى را ماند
به تك در رسيده ز اقصاى …
نامهها و اشعار (۲۰)
زيباترين دريا
دريايى است كه هنوز در آن نراندهايم
زيباترين كودك
هنوز شيرخواره است…
نامهها و اشعار (۱۰)
در اين شب پاييزى
سرشار از كلمات تواَم من:
كلماتى جاودانه زمانوار، مادّهوار
كلماتى …
نامهها و اشعار (۹)
زانو زده بر خاك زمين را نگاه مىكنم
علف را نگاه مىكنم
حشره را …
تيرباران شده
غم، سلام
بدرود، غم!
سلام، غم!
در خطوط سقف نقش بستهاى
در چشمانى كه دوست مىدارم …
بر يونانيّت گريه مكن
بر يونانيان اشك مريز
هنگامى كه انديشناكشان مىيابى.
بر يونانيّت اشك مريز
هنگامى كه …