انتظار

انتظار


اين‌چنين، در چشم انتظارى،
شب‌ها چندان دراز مى‌گذرد
كه ترانه ريشه افشان كرده درخت‌وار بر باليده است.

و آنان كه به زندان‌ها اندرند – مادر! –
و آنان كه روانه‌ى تبعيدگاه‌ها شده‌اند
هر بار كه آهى برآرند
– نگاه كن! –
اين جا برگى بر اين سپيدار
مى‌لرزد.

درباره‌ی احمد شاملو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.