كافى نيست…

كافى نيست…


عفيف و بى‌پيرايه
اندك سخن بود
و آفرينش را تسبيح مى‌گفت.
اما چندان كه شمشير
چون صاعقه‌يى بر او فرود آمد
به گونه‌ى شيرى غريد.

اكنون
تا از حقيقت سخن به ميان آرد
صدا كفافش نمى‌دهد
لعنت و نفرين كفافش نمى‌دهد:
براى بيان حقيقت
كنون
او را
تفنگى مى‌بايد

درباره‌ی احمد شاملو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.