۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبپابلو نرودا: شعر آخر از دفتر بیست شعر عاشقانه
می توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم. مثلن بنویسم: ” شب شکسته است وَ تکه تکه می شوند آن ستارگان در دور دست و بر باد می روند.” شب- باد، در آسمان می پیچد و می خواند. می توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم. …
ادامهی مطلب