خيال میکنم امتحان فارغالتحصيلیام را میدهم:
دو بوزينه زنجيری بر پنجرهای مینشينند
بيرون پنجره …
آن مرد سياهپوش
آن مرد سياهپوش کيست،
که قدمزنان از ما دور میشود.
میگويند: ديرگاهی نقاش برآن …
بوی گلها
عصری يک کور، يک کر و يک لال مدتی با هم بر شاخهای در …
ادامهی مطلبچهارفصل
از شعرهای من اگر گل را بچينی از چارفصل شعرم يک فصل میميرد. عشق …
ادامهی مطلببیرون جهان
برف، نخستين برف زمستان، ابتدای اين صبح. گل اخری و چمن زير درختان پناه …
ادامهی مطلبآنسوی ظلمات
میآرامد ماه بر رود چنان قطرهی روغنی. کودکان به کنارهها میآیند تا زخمها و …
ادامهی مطلبیک روز
یکروز، میخواستم دست از نوشتن بردارم و فقط نقاشی کردم میخواستم دست از نقاشی …
ادامهی مطلباز تشویش شبها
بعد از مدرسه دلم میخواست ساعتها کف اتاق دراز بکشم با تلفنی که در …
ادامهی مطلبتاریخ
پستانی هستم بدون نوك برج دیدبانی بیفانوس و تلخی بلوط. درخت غانی برهنه از …
ادامهی مطلبفرد
اولینبار كجا با هم خوابیدیم؟ به یاد داری؟ شاید در كوچهی فیتزوری بود؟ یا …
ادامهی مطلبنوح
گوش کن، ای نوح، با بازوهای نحيف ما سد تازهی بلندی ساختهايم برابر سيلابهای …
ادامهی مطلبتقاطعها
کشتیای که نرسيد خانهای که ساختهنشد راهی که پيمودهنشد نامهای که نرسيد چشمهای که …
ادامهی مطلبشبانه
من اون سنگیام که از جاش دراومده ميون صخرهها همون قلبهی وسط تيرا، اون …
ادامهی مطلبتو بادبان برافراز
دراز میکشيم کنار هم پس از عشقبازی و ميان ما فاصلهايست انگار دو کشتی …
ادامهی مطلبآفرینش
و شکسپير جهان را در هفت روز آفريد در نخستين روز آسمان را آفريد، …
ادامهی مطلبناپلئون
خوب، پس من ناپلئونم و تو، تو قرار است ژاندارک باشی. من تازه از …
ادامهی مطلب