در جعبهی جادوییام احساس باران را جا میدهم وقتی باران روی طبل پشتبام ساز …
ادامهی مطلب
در جعبهی جادوییام احساس باران را جا میدهم وقتی باران روی طبل پشتبام ساز …
ادامهی مطلباولین دوست خوب من، «آن»ِ ترسناکه که مشت کوبید تو چشام. دومین دوست خوبم، …
ادامهی مطلبديوار به ديوار هزار مايل دوهزار سيگار يك ابديت و نيمي از شبزندهداريها سفيدتر …
ادامهی مطلباون واسه خودش يه خونه ساخت
پیشو کند
سنگشو چيد
ديوارشو ساخت
يه سقف …
گلها را دوست ندارم زنان را دوست دارم ولی وقتی که میان یاسهای بنفش …
ادامهی مطلبدر هیچ چیز نیست نه در آنچه به عبارات زیبایی و سبک بیان شدنی …
ادامهی مطلببر تو خیز بر میدارند زنگهای پراگ، تا گنجههایت را رها کنی. بر تو …
ادامهی مطلبدکوراتور گچاش را هم میزند. چراغی روغنی بالای نردبان روشن کردهاست. ماه است. مثل …
ادامهی مطلباز یاد مبر ای دوست که نه پرندهای و نه ماهی آغوشی را دیدی …
ادامهی مطلببا باد دست و پنجه نرم میکنی زنگها خاموشاند شهر آدمکی برفی ساختهاست روی …
ادامهی مطلبزمان بر خیابان «پرکوپی» میگریزد مثل دوچرخهسواری در مسابقه که خیال میکند میتواند از …
ادامهی مطلبحومهی شهر، کلاه حصیری براقیاست با بازی ناتمام ورق. حومهی شهر کامیون کهنهخر است …
ادامهی مطلب