برف، نخستين برف زمستان، ابتدای اين صبح. گل اخری و چمن زير درختان پناه میگيرند. بارش ديگر، حوالی نيمروز. از رنگ همهی آنچه باقی میماند سوزنکهای کاج است که گهگاه انبوهتر از برف میبارد. آنگاه، حوالی غروب. غلطک نور از حرکت باز میماند. سايهها و روياها هموزناند. بادی ملايم روی پنجه واژهای بيرون جهان مینويسد.
