قلبت را با خود میبرم (قلبت را در
قلبم حمل میکنم) هیچگاه بدون قلب …
نزدیک به تنهایی | امیلی دیکنسون
خودم را در میان گلهایم پنهان میکنم،
همینکه بر سینهی تو لختی دست میکشم،…
انتظار | امیلی دیکنسون
ساعتی انتظار کشیدن ــ طولانی است ــ
اگر ورای آن، تنها عشق در میان …
کسی بودن | امیلی دیکنسون
من هیچکسم! تو کیستی؟
تو هم آیا ــ هیچکس ــ هستی؟
پس ما جفت …
راه نرفته | رابرت فراست
دو جاده در جنگلی زرد از هم دور میشدند،
و دریغا که من نمیتوانستم …
امیدی بزرگ فرو ریخت | امیلی دیکنسون
امیدی بزرگ فرو ریخت
تو صدایی نشنیدی
ویرانهها در درون بود
آه از خرابهی …
هر بار که میبوسمت | نزار قبانی
هر بار
که پس از یک جدایی طولانی
میبوسمت
حس میکنم
نامهی عاشقانهی سرآسیمهای …
با واژههایم | نزار قبانی
با واژههایم جهان را فتح میکنم
زبان مادری را فتح میکنم
فعلها، اسمها، علم …
من باران را به تو میبخشم | نزار قبانی
من همانند دیگر عاشقانت نیستم، بانوی من!
اگر کسی به تو ابری داده باشد…
نیستی | گونار اِکِلوف
ای حاضرِ پنهان | گونار اِکِلوف
مرا مپرس |گونار اِکِلوف
نانوشتن از تو | جین ورلی
بخیههات
پاره شدن ، صورتت
افتاده ، لبهات
سیمانیشدن ، زبونت رو
گَرد گرفته …
همه ي مقصود من | گونار اِکِلوف
شعر من | فرریرا گولار، چند شعر
فرریرا گولار، شاعر بزرگ برزیلی در سال ۱۹۳۰ به دنیا آمد و در دسامبر …
ادامهی مطلباین زن | فرریرا گولار
این زن
هنگام که آواز میخواند
پرندهای را به خاطرم میآورد
اما نه پرندهای …