کولیان آمدند
سبدها پر از گلابی و
روسریها مملوِّ سکهها
سنگی به هوا انداختیم…

کولیان آمدند
سبدها پر از گلابی و
روسریها مملوِّ سکهها
سنگی به هوا انداختیم…
گازِ سرخِ دهانت.
شب، با سرودی از زمین
نورها و صداهای سفید را میبلعد…
عشقم در تنم زندگیمیکند
و تنم واژهای است
گشوده به منقار پرندهای
که زنگوله …
حالا سراغ شعرهای مدفون را میگیرم
که بیشک برایم بهجا گذاشتهای
پیش از آنکه …
اگر این داغِ مس است
بر تنِ بلوط
به این حفره خواهم خزید
تا …
میانِ دهانِ غایبات
و دهان من
هوا، میوهای خاموش و مشترک است
و من …
میتوانم درختی را به کار برم
تا با تو عشقبازی کنم
و دیواری را…
چنانکه در آنسوی جدال
کبوتر،
گلویی بریده،
خون بر خاک می ریزد
و پَر، …
گلها را به آب میاندازم
تا رقص به ساحل دیگر برسد.
صدایم جریان خود …
گرگها که زوزه میکشند
و شکارچیها که میگذرند
هنوز میان درختان سرگردانم
و نمیدانم، …
تنها سایهی این عشق را می بینم
تجلیِ بالی را که راه خود را …
وقتی که سگها
پارس میکنند،
از میان دریاچههای گلآلود
مناجاتی از خزه میگذرد.
پنهان …
آه، حیوانِ وحشیِ من
روزی که به صورتم پرت کردی
روبانی را که به …
آه، حیوانِ وحشیِ من
بگو که منم آن خوابگردی
که از پژواک تا پژواکِ …
امروز ردپایات را دیدم
تمامِ آن گلهای رزماری ، همهی آن بفشهها
و تمامِ …