۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبگل پنجهى مريم
پرندهى كوچك گلْبهى رنگى، بندى بر پاى بر بالهاى خُرد مواجش به جانب خورشيد پر كشيده. اگر تنها يك بار نگاهش كنى او به رويت لبخندى مىزند، و اگر دوبار و سه بار نگاهش كنى تو خود به آواز خواندن درمىآيى.
ادامهی مطلب