۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلباشك
اشك
اگر باران طفل لرزان از سرمايي را
در كنار بخاري بي هيزمي ببيند
اشكهايش را از سوراخهاي سقف به اتاق جاري خواهد ساخت!