۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبسه هایکو، دو تنکا | فیلیپ اپلمن
(کیوتو)
محرمانه
(به یاد باشو)
ابرها پنهانی زمزمه میکنند
کور میکند تو را
خیر شدن به ماه.
زمان طرب
(به یاد پوسان)
بهار یعنی شکوفه آلوچه
و کیمونوی نو و تمیز
برای فاحشگان روزهای تعطیل.
میعاد
(به یاد شیکی)
یکبار دیگر اگر به انتظار تو بمانم
شب و بوران
آب میشوند در قطرات سرد باران.
برای ساتوری
در بهار طرب
وقتی حتا گِل زیر لب میخندد
جان من هار میشود
پاشنههای خونیناش را گاز میگیرد
و هی پارس میکند :"کو شادی/ کجاست شادی؟"
یارَک مغموم
هرگز آتش آسمان را ندید
یا نجنگید در راه خدا
اما چشمانش
آرام آرام میسوزد برای هیروشیما
و مرگ سرد بودا.