۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبشعر
شعر چشم گریان است شانهی گریان است چشم گریان شانه است دست گریان است چشم گریان دست است روح گریان است چشم گریان سم است آه، دوستان شعر اشک نیست نفس گریستن است گریستن چشمی ناخوانده اشک چشم کسی که باید زیبا میبود که باید …
ادامهی مطلب