۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبنوشتنِ شعری دادائیستی
برای نوشتنِ یک شعرِ دادائیستی روزنامه ای بردارید و چند پرنده * از روزنامه مقالهای را انتخاب کنید که بلندیاش به اندازهی شعری باشد که میخواهید بنویسید مقاله را با قیچی جدا کنید سپس با دقت هر واژه از مقاله را ببرید و در کیفی …
ادامهی مطلب