نرم است،
در غربال فضا الک شدهاست
انگار زیر حشرات نور
خوابش بردهاست.
خوشهی …
ادامهی مطلبشعری که نمیسرایم
شعری که سزاوارش نیستم
هراس بودن
دو معبر آینه:
در من …
گمشده در مه
مرغ زرین پر و یارش
دو سنگ پرتابی به دست اشتیاق…
دریا
مردن نیست
اما دَوَران ابدی تبدلهاست.…
و در نهایت
تنها زبان ماند و
آن دیوان عتیق خدا
که گذشت است.…
حقیقت ندارد!
من عوض نشدهام
در رویاهای من
تو
همیشه بیست سالهای.…
نمیتوانی زیر خاک بمیری.
نمیتوانی بی آب و هوا بمیری.
بی شیر و شکر،…
غروب
لطایفش را بر فرش میگستراند و
متوقف میکند
بیثباتیاش را
پیش روی آینه.…
به دریا میروم من، ای دختر!
«اگه منو با خودت نبری
از یادت میبرم، …
زنان
کتابهایی هستند که بایدشان نوشت
پیش از مردن
پیش از بلعیده شدن
پیش …
یکی گفت: نمیآیی
پس بگذار بروم.
دیگری گفت: از نیامده نمیشود رفت
به نرفته …
گفتی مرا شناختی
در رویای شمارهی هشت
سمت چپ
بین کابوس موج و حشره…
کشور به کشور
تبعید
یک رودخانهی کور است.
در خیابانها سرگرداناند
هنوز زبان تازه …
خون به رود نخواهد ریخت
اگر رود مکانش را تغییر دهد
و پرندگان آبی،…
به من آموخت
تا به زبان تاریک پرندهای انگلیسی
بگویم:
تیک یور هند!
به …