دلم میخواست جای دیگری باشم
در شهرهای دستباف.
دیدار کنم با کسانی
هنوز به …
تو در میان مهای
نگاهم کردی
نگاهم کردی و
پنجرهای در دوردست باز و بسته شد.
دست بر تنم کشیدی …
تغییرات رسمی
شاعری که روزی نوشت:
«تو را عاشقانه دوست میدارم.»
و مدتی بعد
«کارد تو …
توازنی تهی
شعرهایم
که میگوید که شعرند شعرهای من؟
شعرهای من، شعر نیستند.
وقتی بدانی شعرهایم شعر …
در سایهی درخت انجیر
شور زندگی
مرثیه
ترانه ی فولکلور فنلاند
همیشه به تو فکر میکردم
در دلم بودی وقتی غذا میخوردم
در گیسوانم وقتی …
ترانه ی فولکلور فنلاند
تو فقط یه بچه بودی
منم فقط یه بچه،
چی شد که تو رو …
از یک لندی افغان
برتن یارم کفن سرخ میپوشند
و تنام باران مشعلهای مشتعل است.…
شعر اسکیمو
در روزگاران دور عتيق
وقتی مردم و حيوانات بر زمين میزيستند.
آدم میتوانست حيوان …
قرار بود بیست نسل در درون من باشند
قرار بود بیست نسل در درون من باشند.
لااقل.
نمیتوانم توضیح دهم چرا
اما …
پایان جنگ
خاطرهی سوزانِ
زمین داغ،
پایان روزهای جنگ. …
اسب
چرا همیشه اسبها
برهنهاند به چشممان
اما گاوها
هرگز؟…