نمیتوانی زیر خاک بمیری.
نمیتوانی بی آب و هوا بمیری.
بی شیر و شکر،
بی گوشت و لوبیا،
بی انجیر و آرد
نمیتوانی بمیری.
بی همسر و بچه
به زیر زندگی
نمیتوانی بمیری.
در مخزن خاکات
در جعبهی مرگات
در رگهای بیخونات
نمیتوانی بمیری.
در پوست خالیات
در دهان بیآتشات
در چشمهای بیکسیات
در گوشت بی غریوت
نمیتوانی، نمیتوانی
نمیتوانی بمیری.
لباسهایت را دفن میکنیم
کفشهایت را، سرطان را
سکوتات را دفن میکنیم
تن گشادهات را
موهای خاکستریات،
درد منزویات را
تو نمیتوانی،
نمیتوانی بمیری.