یکی گفت: نمیآیی
پس بگذار بروم.
دیگری گفت: از نیامده نمیشود رفت
به نرفته نمیشود آمد.
به رگبار ناگهان
پرندهای پرید
شاخهای شکست.
در بستر
نیامده و نرفته
در هم میپیچیدند.
* از دفتر تبعید
اثری از : محسن عمادی کریستینا پهری روسی
یکی گفت: نمیآیی
پس بگذار بروم.
دیگری گفت: از نیامده نمیشود رفت
به نرفته نمیشود آمد.
به رگبار ناگهان
پرندهای پرید
شاخهای شکست.
در بستر
نیامده و نرفته
در هم میپیچیدند.
* از دفتر تبعید