با حرکتِ سر می گوید نه
با قلب اش می گوید بله
به …
ادامهی مطلبپس از وصال و رسیدن به معشوق
چه بسا دیگر کسی شعری نسراید
دستت …
کنارِ راه نشستهام
راننده چرخ پنچر را عوض میکند
جایی را که از آن …
مگر در پی چه چیز بودهای؟
بهجز همان بادِ مخالف
یا خیزابهای کودکانهی شبهای …
نامام را در کتابهای شناختِ شاعران، جستجو کن
خواهیاش یافت و نخواهی یافت آن …
به تو فکر میکنم
در حالی که به آسمان مینگرم،
از لابلای برگها.
یکسره …
غلظت تاریکیست
از چشمهایت تا بدینسو
آیا شب است هنوز؟
غلظت خون
به جای …
از تو میگویم
نه از چراغ ِسایه یا
از گامهای تازیام
باد در پاشنهی …
فریاد، صدا را به جهش میآورَد
همانگونه که سنگ، آب را
سپس غرق میشود…
در خوابگاهِ شباهتها
برگها
اندیشههای خویش را دارند
سنگها
میشناسند هیاهوی طلایی زنبورها را…