احمد شاملو شعرها, فدریکو گارسیا لورکا | ترانههای شرقی, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
دلال گُل
سبدش را با خود به باغ برد
و با انبوه ِ عطرهايش…
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
پرندهى كوچك گلْبهى رنگى، بندى بر پاى
بر بالهاى خُرد مواجش
به جانب خورشيد …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
رؤياهاتو محكم بچسب
واسه اين كه اگه رؤياها بميرن
زندهگى عين مرغ شكسته بالى …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
تنها
مث باد
رو علفاى صحرا.
تنها
مث بطرى مشروب
واسه خودش تك و …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
آه، جريان ستارهگان بر فراز خيابانهاى هارلم،
آه، شب، كه نفس كوچك نسيان است.…
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
دستهاى من پردههاى هستى تو را از هم مىگشايد
در برهنهگى ِ بيشترى مىپوشاندت…
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, فدریکو گارسیا لورکا | ترانههای شرقی, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
دريا خنديد
در دور دست،
دندانهايش كف و
لبهايش آسمان.
– تو چه مىفروشى…
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
بارش باران نقرهوار
حياتى تازه پديد آرد دگربار.
سبزه سرسبز سربر زند و
گلها …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
اون دور دوراى جونوب، تو ديكسى
(دل پاره پارهى من)
به درخت ِ سر …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
درهاى سال باز مىشود
همچون درهاى زبان
بر قلمرو ناشناختهها.
ديشب با من به …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
دستها و لبهاى باد
دل آب
درخت مورد
اردوگاه ابرها
حياتى كه هر روز …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, فدریکو گارسیا لورکا | ترانههای شرقی, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
ترانهيى كه نخواهم سرود
من هرگز
خفتهست روى لبانم.
ترانهيى
كه نخواهم سرود من …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
شب زيباست
چهرههاى مردم من نيز
ستارهها زيباست
چشمهاى مردم من نيز
خورشيد هم …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
آى غول ِ چُرتالو!
يه مدت لميده بودى.
حالا دارم صاعقه رُ مىبينم و…
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
باباى پيرم يه سفيد پوس بود
ننهى پيرم يه سيا.
اگه روزى روزگارى نفرينش …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
در دستهاى خود مىگيرد نور
تل سفيد و بلوط سياه را
كوره راهى را …
ادامهی مطلب