ماه که برمیخیزد
ناقوسها ناپدید میشوند
و ردپاهای نفوذناپذیر
پدیدار میگردند.
ماه که برمیخیرد…
ادامهی مطلبماه که برمیخیزد
ناقوسها ناپدید میشوند
و ردپاهای نفوذناپذیر
پدیدار میگردند.
ماه که برمیخیرد…
ادامهی مطلبظلمت دریا
که در آن سکنی میکنم،
ظلمت، مه،
دریا
و دلشورهای در این …
بر درگاهت صدایت کردم. نبودی.
تیغ سفر شرحه شرحهات کرد.
چهکسی برمیگردد وقتی تو …
زیباییِ زن
ویران میکند عشقام را
چرا که با ویران کردن وهم
حقیقت را …
تابستان،
پشه درمان میکند
تب یونجهام را
با طب سوزنی.…
یار جوان من،
سرانجام صعود کردهایم از این صخرهها
تا خیره شویم به دریای …
هیچکس نمیشناسدم من شب را میگویم
هیچکس نمیشناسدم من تنام را میگویم
هیچکس نمیشناسدم …
کسی نزدیک نمیشود.
اتاق مجروح است.
به گلی میماند،
به دهانی
که به خاموشیاش …
یک شهر.
یک کوچه.
یک گدا.
یک فاحشه.
سیاه.
خیس.
این دهان بوگندو!
این …
اشک میریزی
پای فریاد.
میگشایی
دریچهی آرزوهایت را
و غنیتری
از شب.…
شعر مینویسی
چرا که محتاجی
به مکانی
که در آن باشد
آنچه که نیست.…
گفتم، که دیگر حقیقت داشتم. ناگهان کسی آمد و از دیگری حرف زد و …
ادامهی مطلبیک لحظهی پیش، داشتیم حرف میزدیم: «بیست سالِ دیگه، وقتی من چهل و پنجساله …
ادامهی مطلببرگ خشک را
به سمت نوری گرفتهای که مشتاق اوست
یا نور را
به …
ریشهها و بالها. اما باشد که بالها ریشه کنند و ریشهها پربگیرند.…
ادامهی مطلب