تنهایی تنهاست.
و تنها تنهایی مییابدش
که موج تنها را مییابد
بر دریایی تنها …
تو ای واژه
تو ای واژه
ای از دهان من،
طرح افکنده به احساسی
که منات میبخشم.…
خون است آری
سیاه نیست غروب،
غروب کامل!
خون است آری
که به پیش میرود
میلاد قرمزدانهایست.…
دوباره نقاشیام کن
نقاشی که نقشام زد
در این کنج تاریک حیات
چنین نیکو
که به حقیقت …
پاییز
مرو ای خاطره
مرو ای خاطره
مرو!
محو مشو ای چهره چنین
چنان که به مرگ!
نگاهم …
برادرانم
ای رویا
ای مرگ
نامرئی برادران من
ژرفترین برادران من
برادرانام
در هیچ!…
خون من
خواب
به پلی میماند خواب
که از امروز به فردا میرسد.
آن پایین، چنان رویایی…
باب ِ طبع
ببند!
در را ببند!
چنان که او خوش میداشت…
باشد که خاطرهاش
بابِ طبعاش …
شعر می ماند
رها از کلمات
رها از معنا:
شعر میماند.…
ناشناس
تنها تو را دیدم دیروز،
تنها به چشمهایت نگاه کردم دیروز،
اسمت را نمیدانم.…
به کجا بروم
به کجا بروم
اگر در هر صدا
اگر در دل هر لحظه
از روز…
سفر از شب
کاپیتالیسم
گردِ هم آور ستارگان را
اگر چنین میخواهی،
آوازها را گرد آور و
نگهدار.…
تنها ستارهی من
ستاره، تنها ستارهی من
در فلاکت شب، تنها
برای من، تنها، میدرخشی،
در تنهاییام …