و چنین است که میرسم به این کرانه
که تنها مردگان در انتظار مناند…
دسامبر
غیابها | استر گرنک
کاملن نزدیک به مخاطب
با اینحال دور و بیحواس
مثلِ حسِ رهایی در سفر…
در شهر شب | جان گُلد فلچر
بیلی کالینز: شب نخست
آواز | آدرین ریچ
لی یانگ لی: میزی در برهوت
نامه ای که نوشته ای
نامه ای که نوشته ای
هرگز نگرانم نمی کند
گفته ای بعد از این …
فقط چیزی را باور کن..
فقط چیزی را باور کن
که چشم هایت می بیند
و گوشهایت می شنود…
شعری با دو پايان
بگو «مرگ» و همهی اتاق يخ میزند ماشینها از حرکت میمانند حتی چراغها مثل …
ادامهی مطلبدست به دست
چهقدر دست به دست میگردد تنت تا به من میرسد و من آنرا به …
ادامهی مطلبخانهای که در آن زادهشدم
۱ بيدار شدم، خانهی بود که در آن زاده شدم کف دريا بر صخرهها …
ادامهی مطلبراس ساعت چهار صبح
راس ساعت چهار صبح
در مزرعهی برنج
علفهای هرز ریشهکن میکنم.
چه هست این …
نور تنها نمود نور است…
در تصورم نمیگنجید
در تصورم نمیگنجید
که بخواندم پرندهای و بگوید
پر میکشیم
با هم
از فراز …