اولیس | نونو ژودیس

اولیس | نونو ژودیس


و چنین است که می‌رسم به این کرانه‌
که تنها مردگان در انتظار من‌اند
از لابلای درختان نگاهم می‌کنند
برگ‌های خشک
دستانِ پیش آمده‌ی آنهاست

می‌نشینم بر سنگ رودخانه
و گوش می‌سپارم به گلایه‌هایشان
می‌گویم:
«هیچ چیز نمی‌تواند آرامتان کند.»
و گریه‌هاشان جاری می‌شود با آب،
در پژواک جریان رود

چرا زورق بازگشت تأخیر کرده‌است؟
چه باید کرد
اینجا در این کرانه‌ که مردگان همراه من‌اند؟

افق خالی‌ست.
تنها ابری سرگردان فرامی‌خواندَم
با نشانی سفید
چنان که انگار می‌توان سوار شد بر ابر

درباره‌ی سارا سمیعی

2 یادداشت

  1. سلام خانم سمیعی.کارهایتان را دنبال می کنم و به نظرم ترجمه های صریح و زیبایی بود. . . ادامه دهید لطفا

  2. ابوالفضل بهرامی

    شعر زيبايي
    با نشانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.