زندگی، زندگی من، دست از سقوط بردار، دست از رنج بردار، زندگی من، دست …
ادامهی مطلبسکوت
خودم را به سکوت میپیوندم
خودم را با سکوت یگانه میکنم
دست میکشم از …
شب
حالا تنهایی تنها نیست
کسی به میان سکوت در میآید و
ترکم میکند.
حالا تنهایی تنها نیست.
مثل …
شعر
طعمی تلخ
نه شعرِ غیابِ تو.
تنها یک نقش،
شکافی در دیوار،
چیزی در باد،
طعمی …
هرگز
همه و هیچکس
همه میفهمند آنچه هیچکس
هیچکس نمیفهمد آنچه همه…
و از دل سرسبزیها
و از دل سرسبزیها
ندا در آمد:
میان جان و حواس
مغاکی میگسترد.
تنها …
ریشه ی تلخ
غزل عشق تاریک
عاشقانه ای برای سانتیاگو
یار شیرین من
باران میبارد در سانتیاگو.
خورشید را به سایه روشن میکنند
کاملیاهای …
چرا آن تصویر چنین به دنبالم دوید؟
چرا آن تصویر
چنین به دنبالم دوید؟
میان گودالهای گل و لای
تنههای خشک …
صدا
و صدا
بدل شد به رگباری از باد
و به جنگل درختان قان گریخت…
هر چه بیشتر میبینم…
هر چه بیشتر میبینم، بیشتر کلمه کم میآورم
و چقدر میخواهم داشتهباشمش
وقتی که …
عصر طلایی عشق
دستهای من عاشقاند
افسوس، دهانم عاشق است و
نگاه کن
ناگهان میفهمم
که اشیا …