۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبگوش کن اسرائیل!
وقتی ما را تعقیب می کردند من هم یکی از شما بودم حالا اگر شما خود تعقیب گر شوید چگونه می توانم یکی از شما باشم؟ دوست داشتید مثل آنهایی باشید که شما را می کشتند حالا دقیقا همانند آنهایید از چنگالِ خشونت جان سالم به …
ادامهی مطلب