۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبپیش از خواب
پیش از خواب جهان سراسر به زیر پلکها بازمیگردد چنان ارتشی سرفراز، گردآمده زیر طاق نصرت با غنیمتهای جنگ به زیرِ پا. تشریفات شبانهی گاییدن که موسیقی را قطعه قطعه میکند مکانی در خورِ اختفا و انگیزهای، تا صبحِ امروز از خواب برخیزیم و حتی دلیلی …
ادامهی مطلب