۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبکشتزار
سیاهپوست کنار کشتزار نیشکر! یانکی بالای کشتزار نیشکر! زمین زیر کشتزار نیشکر! خون که از ما میرود!
ادامهی مطلب