عمیق میگویم عمیق چون اتاقهایی که راهشان را از فضا به اینجا کج کردهاند …
ادامهی مطلببیست و هفت سالهام
در تب شیرین پوست
به اینجا آمدم تا دنبال خودم بگردم،
زن در پارک مینشیند، در نور
مثل …
هر صبح
تو هفت سال از من بزرگتری ولی این، چیزی را اثبات نمیکند. درخت غوشهای …
ادامهی مطلبشاید نام اوست
شاید او میخواست نامش را خودش معین کند. شاید ضمیرها گریخته بودند. شاید هنوز …
ادامهی مطلبتو(من)
ولی من با آسمان بهار جفتات میکنم. گوشت فرشتگان را خوردهام، ماه را از …
ادامهی مطلبطرح
در بهار رویاها هیزم بیدهای جوان میپسندند انگشتان غریق را. و از فراز پر …
ادامهی مطلبکلمات شبها میآیند
این نکته را بارها پیش کشیدهام. در هر قوطی خانه، نوری هست. پلها به …
ادامهی مطلبطوفان تصاویر
دیگر بساست طوفانهای تصاویر: دریا آرام است و حالا میدرخشد چنانکه مقدر است، تبعید …
ادامهی مطلبمسافر
با اینحال من یک مسافرم، نشسته بر جای خویش و اجازه میدهم جهان خرامان …
ادامهی مطلبیک طره مو
یک طره مو
بر پاتختی.
نور نشسته بر طاقچهی پنجره
منتظر سواری است
یک …
همان سایه
هر نشانهی تنت را به جان میشناختم
هر ستاره و هر حرف را
در …
در مصاف حافظه
هرچه مهیا شدهبود
از خاطر گریخت،
قایقی که دیشب ساخته شد
امروز صبح جنگل …
زنگها
دهان هوا
کلمات هوا را میگویم، دهان هوا را،
دهانی زخمی را میبوسم
آوازهای هوا را …