هر نشانهی تنت را به جان میشناختم
هر ستاره و هر حرف را
در نورشان، حرکات من به سایهها بدل شدند
و تمام اعمالم به ظلمت جهان.
پگاسوس از پاتختیاش عزیمت آغاز کرد
تا آندرومدا را آزاد کند
و مهر پروازش را بر آسمان نهاد.
تو را بر صخرهای نقش خواهم کرد
نام آن صخره زمان خواهد بود.
حالا که نورت محو شدهاست از اتاق من
و باد دست برداشته از طاق پنجره
نه به یادت میآورم و نه دیگر میشناسمت
اما حروف به خاطرت میآورند
و آن جهان
که در آن نوشته شدی،
همان سایه،
همان آستر دوخته بر کلاه شاعر.

همان سایه
اثری از : تومی کونیتو محسن عمادی