هرچه مهیا شدهبود
از خاطر گریخت،
قایقی که دیشب ساخته شد
امروز صبح جنگل بود.
مردی که دیشب کشته شد
امروز صبح سرکارش بود
و کودکانی که دیروز به دنیا آمدند
سوی دیگر کلمات بودند،
جدایی
یک بار دیگر.
گذشته باز میگردد و مرا میسوزاند.
باز باید یکبار بمیرم
و از میان سرزمین تصاویر محو بگریزم
تا آنجا که خورشید
از مرز میگذرد.
در مصاف حافظه
اثری از : محسن عمادی یورکی کیسکینن