شاید او میخواست نامش را خودش معین کند. شاید ضمیرها گریخته بودند. شاید هنوز وجود نداشتیم. شاید با زانوهامان مشورت کردیم. شاید آنها جواب دادند. و نیز شاید قطار عقب عقب میرود شاید ما جور دیگری فکر میکنیم.
شاید او دیگر نرسید. شاید آنکه رفت، هنوز به دنیا نیامدهاست. شاید شهر را با نقطهها نقاشی کردهبودند، تند تند. شاید رنگها و نورها در قطعهی کناری ساکن شدند. شاید نرخ اجاره غیرمنطقی است. شاید راهی برای دانستن نداریم. شاید او فقط نامش را فراموش کردهاست.
شاید نام، وقتی بامعنا شد که او از باور به سرنوشتش دست کشید. شاید نه آنطور که از اعتقاد به بابانوئل دست برداشت. شاید به فر تکلم باطنی متبرک شدهبود. و نیز شاید زندگی در جایی دیگر وجود دارد. شاید اسم آدمی شهرت اوست و شهرت، گور است. شاید همانجاست که آتشبازی شروع شدهاست. شاید فردا باران بیاید.
شاید پاسخیاست به پرسشهایی که پنجره میپرسد. شاید تو دیگر زنگ نزنی. شاید چیزی به خاطر آورده بودم. شاید منظورت یکی بود برای دیگری. شاید زمان معنی ندارد. شاید ما هم. شاید ما، ما هستیم و این حکایت پایانی ندارد.