دارم يه جاده مىسازم
تا ماشينا از روش رد شن،
دارم يه جاده مىسازم…
دنیای رویای من
من در رؤياى خود دنيايى را مىبينم كه در آن هيچ انسانى انسان ديگر …
ادامهی مطلببگذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذاريد اين وطن دوباره وطن شود.
بگذاريد دوباره همان رؤيايى شود كه بود.
بگذاريد …
سیاه از رودخانهها سخن میگوید
من با رودخانهها آشنايى به هم رساندهام
رودخانههايى به ديرينه سالى ِ عالم و …
بارون باهار
بذار بارون ماچت كنه
بذار بارون مث آبچك ِ نقره
رو سرت چيكه كنه.…
عیسای مسیح
روى جادهى مرگت به تو برخوردم.
راهى كه از اتفاق پيش گرفته بودم
بىآن …
سکوت دریا
چه خاموش، چه غریب خاموش است این آب امروز، نباید که خاموش باشد آب…
ادامهی مطلبسرود باران به ماه اردیبهشت
بگذار باران ببوسدت بگذار باران قطرههای نقره را بر سرت بباراند بگذار باران لالایی…
ادامهی مطلبآهای، اُرکس ِ جاز
آهاى اُركس ِ جاز،
اون رِنگو بزنين!
واسه اربابا و خانوماشون
واسه دوكها و …
کوکلوکس
پرسش و پاسخ
– در بُن و برمينگهايم
كيپتان و آتلانتا
ژوهانسبورگ و واتز
گرد بر گرد …
کی جز خدا
نيگا كردم و اون بابايى رُ ديدم
كه «قانون» صداش مىكنن.
داشت از ته …
تُفدونای برنجی
«- آهاى پسر
تُفدونا رو پاكشون كن:
تُفدوناى ديترويت
شيكاگو
پالم بيچ
و آتلانتيك …
ولگردها
ما، خيل ِ نااميداييم
خيل ِ بىفكر و غصهها
خيل ِ گشنهها
كه هيچى …
مثل آوازها
به بچهم گفتم:
– سخت نگير بچه!
گُف: – نمىتونم نمىتونم
حتماً باس برم.…
قصههای عمه «سو»
سرى داره پر از قصه عمه سو
دلى داره دلّادَلّ ِ غُصه عمه سو.…