بایگانی نوشتههای لنگستن هیوز
احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
دارم يه جاده مىسازم
تا ماشينا از روش رد شن،
دارم يه جاده مىسازم…
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
من در رؤياى خود دنيايى را مىبينم كه در آن هيچ انسانى انسان ديگر …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
بگذاريد اين وطن دوباره وطن شود.
بگذاريد دوباره همان رؤيايى شود كه بود.
بگذاريد …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
من با رودخانهها آشنايى به هم رساندهام
رودخانههايى به ديرينه سالى ِ عالم و …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
بذار بارون ماچت كنه
بذار بارون مث آبچك ِ نقره
رو سرت چيكه كنه.…
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
روى جادهى مرگت به تو برخوردم.
راهى كه از اتفاق پيش گرفته بودم
بىآن …
ادامهی مطلب آزاده کامیار شعرها
چه خاموش،
چه غریب خاموش است
این آب امروز،
نباید
که خاموش باشد آب…
ادامهی مطلب آزاده کامیار شعرها
بگذار باران ببوسدت
بگذار باران قطرههای نقره را بر سرت بباراند
بگذار باران لالایی…
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
شب زيباست
چهرههاى مردم من نيز
ستارهها زيباست
چشمهاى مردم من نيز
خورشيد هم …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
آى غول ِ چُرتالو!
يه مدت لميده بودى.
حالا دارم صاعقه رُ مىبينم و…
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
باباى پيرم يه سفيد پوس بود
ننهى پيرم يه سيا.
اگه روزى روزگارى نفرينش …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
خيلى وخ پيش از اينا بود.
من، حالا ديگه بگى نگى رؤيام يادم رفته…
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
جونوب تمبل
خندون
با اون پك و پوز ِ غرق ِ خون،
جونوب
با …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
اگه دلى از طلا مىداشتم
مث بعضيا كه ميشناسم
آبش مىكردم و با پولش…
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
منم سرود آمريكا رو مىخونم.
من «داداش تاريكه»م.
مهمون كه مياد
مىفرستَنَم تو آشپزخونه …
ادامهی مطلب احمد شاملو شعرها, لنگستون هیوز | احمد شاملو, همچون کوچهای بیانتها | احمد شاملو
روزگار خوش گذشتهم گذشته.
اين جور
به نظر
مياد.
هيچى تو اين دنيا
واسهى…
ادامهی مطلب