دارم يه جاده مىسازم
تا ماشينا از روش رد شن،
دارم يه جاده مىسازم…
دنیای رویای من
من در رؤياى خود دنيايى را مىبينم كه در آن هيچ انسانى انسان ديگر …
ادامهی مطلببگذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذاريد اين وطن دوباره وطن شود.
بگذاريد دوباره همان رؤيايى شود كه بود.
بگذاريد …
سیاه از رودخانهها سخن میگوید
من با رودخانهها آشنايى به هم رساندهام
رودخانههايى به ديرينه سالى ِ عالم و …
بارون باهار
بذار بارون ماچت كنه
بذار بارون مث آبچك ِ نقره
رو سرت چيكه كنه.…
عیسای مسیح
روى جادهى مرگت به تو برخوردم.
راهى كه از اتفاق پيش گرفته بودم
بىآن …
سکوت دریا
چه خاموش، چه غریب خاموش است این آب امروز، نباید که خاموش باشد آب…
ادامهی مطلبسرود باران به ماه اردیبهشت
بگذار باران ببوسدت بگذار باران قطرههای نقره را بر سرت بباراند بگذار باران لالایی…
ادامهی مطلبسرانجام
معنى ِ خاك
چون معنى ِ آسمان
سرانجامى گرفت.-
برخاستيم
به رودخانه رفتيم
آب …
مطرب
چون نيشم به خنده وازه
چون گلوم
پُر ِ آوازه،
فكرشم نمىكنى
چه رنجى …
گرگ و میش
تو گرگ و ميش اگه پرسه بزنى
گاهى راتو گم مىكنى
گاهى هم نه.…
یادداشت خودکشی
چهرهى خنك و خاموش رود
از من
بوسهيى خواست.…
پنبه چینها
فقط يه خيل ِ سيا رُ
مىرونن تو مزرعه
كه سينهى خاكو بشكافن، بكّارن …
رویاها
رؤياهاتو محكم بچسب
واسه اين كه اگه رؤياها بميرن
زندهگى عين مرغ شكسته بالى …
تنها
تنها
مث باد
رو علفاى صحرا.
تنها
مث بطرى مشروب
واسه خودش تك و …
ستارهگان
آه، جريان ستارهگان بر فراز خيابانهاى هارلم،
آه، شب، كه نفس كوچك نسيان است.…