عیسای مسیح

عیسای مسیح


روى جاده‌ى مرگت به تو برخوردم.
راهى كه از اتفاق پيش گرفته بودم
بى‌آن كه بدانم
تو از آن مى‌گذرى.

هياهوى جماعت كه به گوشم آمد
خواستم برگردم
اما كنجكاوى
مانعم شد.

از غريو و هياهو
ناگهان ضعفى عجيب عارضم شد
اما ماندم و
پا پس نكشيدم.
انبوه بى‌سر و پاها با تمام قوت غريو مى‌كشيد
اما چنان ضعيف بود
كه به اقيانوسى بيمار و خفه مى‌مانست.

حلقه‌يى از خار خلنده بر سر داشتى
و به من نگاه نكردى.
گذشتى و
بر دوش خود بردى
همه‌ى محنت ِ مرا.
‌‌

درباره‌ی احمد شاملو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.