آواز سیاه ِ متفاوت

آواز سیاه ِ متفاوت


اگه دلى از طلا مى‌داشتم
مث بعضيا كه ميشناسم
آبش مى‌كردم و با پولش
راهى ِ شمال مى‌شدم.

اما طلا كه شوخيه،
سُربى‌ام نيس دل من.
از خاك رُس كهنه و خُلَص جئورجياس و
واسه همينم قرمز ِ خونيس دل من.

نمدونم چرا جئورجيا آسمونش اين جور آبيه
خاك رُسش اين جور عنابيه.
نمدونم چرا به من ميگه حيوون
به شما ميگه بله قربون.

نميدونم آسمون چرا اين جور آبيه
خاك رُس چرااز سرخى عنابيه
چرا روزگار تو جونوب چيزى جز پستى تو ذاتش نيس
چرا يه جو معرفت تو ملاتش نيس.

درباره‌ی احمد شاملو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.