افروخته يك به يك سه چوبهى كبريت در دل ِ شب
نخستين براى ديدن …
نامهها و اشعار (۹)
زانو زده بر خاك زمين را نگاه مىكنم
علف را نگاه مىكنم
حشره را …
دوشيزگان ِ تگرگ
دوشيزهگان ِ تگرگ
در كناره
در كار ِ گرد آوردن نمكاند.
آنان، از آن …
تو را دوست میدارم
تو را به جاى همه زنانى كه نشناختهام دوست مىدارم
تو را به جاى …
نامهها و اشعار (۱۰)
در اين شب پاييزى
سرشار از كلمات تواَم من:
كلماتى جاودانه زمانوار، مادّهوار
كلماتى …
نمازخانهى سپيد
نمازخانهى سپيد بر دامنه
رو در آفتاب
از مَزغل
آتش مىكند.
و در سراسر …
هواى تازه
جلو خودم را نگاه كردم
در جمعيت تو را ديدم
ميان گندمها تو را …
نامهها و اشعار (۲۰)
زيباترين دريا
دريايى است كه هنوز در آن نراندهايم
زيباترين كودك
هنوز شيرخواره است…
لوح گور
شيردلى سرفراز
بر خاك افتاده است
خاك مرطوب در خود جايش نمىدهد
كرمهاى حقير …
ما دو …
ما دو، دستادست
همهجا خود را در خانهى خويش مىانگاريم
زير درخت مهربان زير …
از ما است اين ديار
اين ديار كه سر ِ ماديانى را ماند
به تك در رسيده ز اقصاى …
اينجا، نور…
زنگار
با سنگ مرمر
چه تواند كرد؟
يا غُل و زنجير
با توفان
يا …
داد ِ كامل
اين است قانون گرم انسانها
از رَز باده مىسازند
از زغال آتش و
از …
اين عشق
اين عشق
به اين سختى
به اين تُردى
به اين نازكى
به اين نوميدى،…
زندهگى
زندهگى شوخى نيست
جدّى بگيرش
كارى كه فىالمثل يكى سنجاب مىكند
بىاين كه از …
بنا
– آن خانه را چه گونه پى خواهند افكند؟
درهايش را چه كسى بر …