۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبگردش در باغ وحش
گردش در باغ وحش: زنی با سایهای زیبا یک گورکن: قدمهای آهسته یک ببر: سیاحت با دوربین گفتیم سلام زود میبینمت زن، یک سگ داشت که نشست روی کونش به ببر نگاه کرد به درخت شاشید به سمت دیگری دوید.
ادامهی مطلب