در آن پنجرهها، با شیشههای رنگی آبی، سبز، سرخ، زرد، گنجشکان به فتح فکر میکنند، با توازنی که مختل شده، به سوت قطار. غریو کریه طنین میاندازد در سایه، انگار در گودالی. در سایهای که خورشیدی را احاطه کرده، خورشیدی که خیره میکند و همهچیز را سفید. پرندگان سویل!
