۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبدر فلک رفیع شعر
در فلک رفیع شعر یا نغزتر در خاک یا عالم شعر که شاملِ افلاک، ستارگان، خدایان، فانیان میشود آواز میخوانند بلبلهای کیتس رمبو میگذرد همیشه چنگ انداخته در هفدهسالگیاش انگار در شعلهی زندهی عشقِ سان خوان. مضاعف میشود رنج ترزا و اسبش لگد میپراکند بر غبار …
ادامهی مطلب