قصاب جوان لباسهای سلاخیاش را از تن در میآورد،
یا چاقویش را تیز میکند در غرفهی بازار.
من پرسه میزنم،
در حظی وافر از حاضر جوابیاش،
از وقفهها و از حرکاتش به این سو و آن سو.
آهنگران
با سینههای چرک و پشمالو سندان را دوره میکنند.
هریک پتک آهنگریاش در دست،
همه بیروناند،
حرارت معرکهای در آتش است.
از آستانهی خاکسترپوش حرکاتشان را دنبال میکنم
کمرهای نرم و باریکشان بازوهای سنگینشان را به بازی میگیرد
چکشها بر سر دستها در نوسانند
بر سردستها بس آهسته،
بر سردستها بس مطمئن:
آنان شتابی ندارند
هر مرد بر جای خودش میکوبد.

مردان جوان
اثری از : محسن عمادی والت ویتمن