۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبدربارهی هومر
وقتی که آخرین بار در درهی مقدس خواهرانِ نُهگانه* به فرمانِ آپولون ایلیاد و اُدیسه را میخواندند هریک برای خوشآیندِ او خود را مشتاقتر نشان میداد و از او می خواست تا رازی را فاش کند که کائنات از آن بیخبر است و خدای شعر …
ادامهی مطلب