چیزی بود که نپذیرفتم، که فراموش کردهام،
آنجا که خواهم رفت، صدای بلند نقطهی …
ادامهی مطلبچیزی از چهرهات گریختهاست،
یک نام؟ ولی نام ا ه م ی ت ن …
و اتفاق میافتد با قطعیت قصههای پریان، تصدیق میکند مادر و
ناخنهایش را سرخ …
چه کم داشتم؟
مکان، چه از کف داد؟
در کدام ساحل مهآلود
پایتختی تحلیل …
میدانم کدام شعرها امروز کشته شدند:
پشت یک خانه، در پیراهنی،
میان برانکاردها، تل …
آنچه از یاد بردهام،
ارزشی ویژه یافته است
مکانی از آن خویش، مکانی محصور…
ضربالمثلها در میان ابرها،
لایههای نازکِ
مفاهیم معدوم.…
زیباییهای ژاپنی،
پچپچه میکنند از دلواپسیهای خویش
وقتی سوسوی بیانعکاس روز
به اتاق یخزده …
در زمان طوفان
چهرههای مقدس
بر ساحل امن
واپسین ذرهی
باور خویش را
از …
میان گلهای آفتابگردان
باید بیصدا رقصید
مردگان
در عرش
شنواییشان را
باز مییابند.…
در تقاطع میان راهآهن
و راهآهن مینیاتوری
رویاهای ما تصادم میکنند.…
جر و بحث میکنیم
دربارهی نواختن ویولن.
تو مینوازی و من حرف میزنم.
صدای …
زمستان بزرگ که میآید
مسکنی کمجنب و جوش میسازم
تا خود را جدا نکنم…
دلم برای چرخدستیهای سوپرمارکت میسوزد.
تازه آنها را دیدهام،
چهار دست و پا
از …