رابطهی مهيج و پر پيچ و خم دو شاعر افسانهاي آلمان، اينگهبرگ باخمن و …
ادامهی مطلبچون اورفئوس
چون اورفئوس
بر تارهای زندگی
مرگ را مینوازم
برای زیبایی زمین
برای چشمانت که …
همدست خودم
برادری
همهچیزی زخمها را میشکافد
و هیچیک از ما
دیگری را نبخشیدهاست.
آزارنده چون تو …
بمان
حالا سفر رو به پایان است
باد دلش را از دست میدهد.
خانهی زواردرفتهای …
آواز سیرنها
مشاهدات بهاری
بارش آبشار یاسهای زرد وزش نسیمی، آیا نیست در هیچکجا؟ ببین دوباره، وه خدای…
ادامهی مطلبغمآواز مهاجر
از روزی که به دنیا اومدم مردم همیشه سعی کردن منو بکشن اینو یه مرد…
ادامهی مطلبزبان میمیرد
زبان
برای خوب و بد
واژهای ندارد.
این اختراع ما آدمهاست.
زبان مثل سایهاست…
پس از عشقبازی ما
خطر را دوست داشتی
خطر را دوست داشتی.
بعضیها خیال میکنند
شیارهای عمیق کف دستهایت
برای ابد داغ …
پلهای میان کلمات و اشیا
از آزادی نمیتوان سخن گفت،
از برابری و برادری هم.
از آنها نمیتوان حرف …
عاشقانه
غلام:
همیشه میخواستم عشق بورزم
اما وقت نداشتم
الفبایی نداشتم تا نامهای بنویسم
تلفنی …
ذن و هنر شعر | گفتگو با جین هیرشفیلد
■ جين هيرشفيلد تاكنون شش كتاب شعر منتشر كرده است. آخرين اثرش بهنام «زين…
ادامهی مطلبفصل بهار
چشم سرخ خرگوش غمگین نیست. دیگر کسی سوار بر کرجی از روستای طلایی اندوه عبور…
ادامهی مطلبنگاه
استرفون منو تو بهار بوسید
روبین تو پاییز
اما کالین فقط نگام کرد
هیچ وقت منو نبوسید…