اجازه بده از دیگران دور شویم
حالا در خلوت در کنار هم هستیم
آیا …

اجازه بده از دیگران دور شویم
حالا در خلوت در کنار هم هستیم
آیا …
هجوم میآورد شاهین خالدار و
متهمام میکند،
و شکوه میکند از پرگویی و پرسهی …
و تو ای مرگ
و تو ای آغوش تلخ فنا،
بیهودهاست بکوشی دلواپسم کنی.…
میدانم که بهترینهای فضا و زمان در دستانِ من است،
و نه هرگز پیمانهام …
ای کشیشان تمامی زمانها در سراسر جهان هیچ خوارتان نمیدارم
بزرگترترین ایمانهاست ایمان من …
منم آن مردی که کمک میرسانم
به بیمارانی از پاافتاده که نفسنفس میزنند
و …
ای جلوهگری پرتو آفتاب
مرا به بهرهی گرمایت نیازی نیست،
کنار برو!
تو تنها …
او کیست، آن وحشیِ مشفق سیال؟
منتظر تمدن ایستاده است یا بر گذشته از …
قصاب جوان لباسهای سلاخیاش را از تن در میآورد،
یا چاقویش را تیز میکند …
بیست و هشت مرد جوان در ساحل شنا میکنند
بیست و هشت مرد جوان، …
از پیرانم من و از جوانان،
از ابلهان چنانکه از فرزانگان
بیمراعات دیگران و …
پرتوان میآیم
با موسیقی،
با شیپورها و طبلهایم،
مارش مینوازم نه فقط برای فاتحان…
شاعر تنم من و
شاعر جان،
لذت بهشت با من است و
رنج دوزخ،…
آنجا کیست؟ مشتاق و بیشرم،
رازورز و عریان:
چگونه توان برمیگیرم
از گوشتی که …